
10 بز هوشمند در بیشه ای زندگی می کردند که تنها 10 متر مربع آن برای چریدن قابل استفاده بود. این بزهای هوشمند بر سر این 10 متر مربع می جنگیدند و با شاخ های خود همدیگر را زخمی می کردند. مدتی گذشت و بزها هوشمند به یک واقعیت پی بردند که:
- اگر جنگیدن را ادامه دهیم نسل ما که بزهایی هوشمند هسیتم از بین می رود. اصل بقا, یعنی حفظ نسل, مهمترین و مقدس ترین اصل زندگی ما بزهای هوشمند است. پس باید چاره ای بیندیشیم.
بزها چاره ای اندیشدیدن و آن این بود که هر یک از ده بز یک متر مربع را مالک شود و همه با هم تعهدی مقدس کنند که به علف همدیگر تجاوز نکنند و به روزی حلال (علف حلال) خود قناعت کنند. به این ترتیب صلح و آرامش بیشه را گرفت و نسل بزها به سرعت (به علت نبود جنگ) افزایش یافت. بزها تولید مثل می کردند و هر بزی از پدرخود قسمتی از چراگاه را به ارث می برد. تا اینکه تعداد بزها به 1000 رسید و علفی که در یک سانتیمتر مربع یافت می شد برای زندگی یک بز کافی نبود و اگر هر بزی تنها به یک سانتیمتر قناعت می کرد همه بزها نابود می شدند و نسل بزهای هوشمند از بین می رفت. بزها اندیشیدند.
- از آنجا که مهمترین و مقدس ترین اصل این است که هیچگاه نسل بزهای هوشمند (همانند دایوناسورها) نباید از بین برود و قناعت کردن به روزی حلال و عمل به تعهد مقدس سببنابودی همه ما بزها می شود پس دیگر نباید به روزی حلال قناعت کرد وشاخ زدن به یکدیگر عملی مقدس در جهت حفظ بقا اعلام می شود
۱ نظر:
پس کنترل جمعیت چی!؟
ارسال یک نظر