بشر انديشمند كودك، وقتي با يك سيستم پيچيده رودرو مي شد، به اين پرسش كه چگونه اين سيستم پيچيده خوب كار مي كند اينگونه پاسخ مي داد كه كنترل گر و سازنده اي هوشمند سيستم را ساخته و كنترل مي كند. اما اين پاسخ، پيچيدگي را فرو نمي كاهد، زيرا اين پرسش را اينگونه مي توان تكرار كرد كه آن كنترل گر هوشمند خود چگونه كار مي كند؟ و كنترل گر هوشمندي كه بتوانند چنين سيستم پيچيده اي را كنترل كند خود به مراتب بايد پيچيده تر از سيستم اوليه باشد. به اين ترتيب، با اين پاسخ ما پيچيدگي را فرو نمي كاهيم و در يك دور باطل گرفتار مي شويم.
پاسخ نو به اين كه يك سيستم پيچيده چگونه كار مي كند، نظريه سيستم ها چندعاملي است (براي نمونه پرندگان به عنوان يك اجتماع را ببينيد) يك سيستم پيچيده از عاملهايي خودمختار تشكيل مي شود كه با هم تراكنش (رقابت، همكاري و ...) مي كنند، تكامل مي يابند و عاملهايي كه نتوانند در اين تراكنش موفق باشند به نسل بعدي منتقل نمي شوند، و اين دليل خوب كار كردن سيستم هست. اين پاسخ نو، بر خلاف پاسخ بشر كودك، پيچيدگي سيستم را به عاملهاي تراكنش كننده ساده تر فرو مي كاهد.
متاسفانه علاقه بسياري به پاسخ اول در همه زمينه ها در جامعه ما وجود دارد. براي نمونه در پاسخ به اين پرسش كه سيستم اقتصادي يك كشور چگونه خوب كار مي كند؟ پنداشته مي شود كه بايد يك دولت متمركز كل اقتصاد را خيلي خوب كنترل كند. حاصل پاسخ اين مي شود كه جامعه با يك دولت بسيار بزرگ، دست وپا گير و پيچيده روبرو مي گردد كه خودش خوب كار نمي كند!
اصل فروكاستن پيچيدگي مي گويد اگر راه حل شما براي كنترل سيستم، پيچيدگي را فرو نمي كاهد از آن صرفنظر كنيد، زيرا در غير اينصورت، پيچيدگي در جايي ديگر شما را گرفتار خواهد كرد. پاسخ تك راهبري پيچيدگي را فرونمي كاهد در حالي كه پاسخ چندعاملي اين كار را مي كند.
پاسخ نو به اين كه يك سيستم پيچيده چگونه كار مي كند، نظريه سيستم ها چندعاملي است (براي نمونه پرندگان به عنوان يك اجتماع را ببينيد) يك سيستم پيچيده از عاملهايي خودمختار تشكيل مي شود كه با هم تراكنش (رقابت، همكاري و ...) مي كنند، تكامل مي يابند و عاملهايي كه نتوانند در اين تراكنش موفق باشند به نسل بعدي منتقل نمي شوند، و اين دليل خوب كار كردن سيستم هست. اين پاسخ نو، بر خلاف پاسخ بشر كودك، پيچيدگي سيستم را به عاملهاي تراكنش كننده ساده تر فرو مي كاهد.
متاسفانه علاقه بسياري به پاسخ اول در همه زمينه ها در جامعه ما وجود دارد. براي نمونه در پاسخ به اين پرسش كه سيستم اقتصادي يك كشور چگونه خوب كار مي كند؟ پنداشته مي شود كه بايد يك دولت متمركز كل اقتصاد را خيلي خوب كنترل كند. حاصل پاسخ اين مي شود كه جامعه با يك دولت بسيار بزرگ، دست وپا گير و پيچيده روبرو مي گردد كه خودش خوب كار نمي كند!
اصل فروكاستن پيچيدگي مي گويد اگر راه حل شما براي كنترل سيستم، پيچيدگي را فرو نمي كاهد از آن صرفنظر كنيد، زيرا در غير اينصورت، پيچيدگي در جايي ديگر شما را گرفتار خواهد كرد. پاسخ تك راهبري پيچيدگي را فرونمي كاهد در حالي كه پاسخ چندعاملي اين كار را مي كند.
۱ نظر:
فکر میکنم بشر اندیشمند کودک آن پاسخ مذکور را نمی داده. بچه احتمالا به طور طبیعی به فکر کشف چگونگی آن می افتاده (لااقل بچه ای که پرسشگر است). اما این بزرگ تر هایش بوده اند که این جواب را به او می گفتند. آنها هم از دیگری شنیده بودند. بنابراین این ایده به افراد اندکی بر می گردد که این ایده مسری را در ذهن ها میکاشته اند. در طی زمان اثر ماندگار این افراد اندک کم کم جمع می شده و در سطح جامعه گسترده می شده. بنابراین چنین ایده ای به نظر من بیشتر از گذشته به فرد می رسیده تا اینکه خود فرد (مثلا یک کودک) مستقلا به چنین تفسیری معتقد شود.
ارسال یک نظر