دو مرد در حالي كه در جنگل اسب سواري ميكنند سر اينكه اسب كدام يك سريعتر است با يكديگر بگو مگو ميكنند كه در راه دختري جوان و زيبا را ميبينند. هر يك از اسب سوارها دختر را دعوت ميكنند كه سوار اسبشان شود. ولي دختر از آنها ميخواهد كه تا سر يك تپه با هم مسابقه بدهند و او سوار اسبي ميشود كه كندتر حركت كند زيرا او از اسب سواري ميترسد. اسب سوارها شروع به مسابقه ميكنند اما بعد از مدتي ميفهمند كه اين مسابقه پايان ندارد، چون هر اسب سوار علاقه دارد كه با سرعت كمتر و كمتري حركت كند. چه بايد كرد؟
خاتوني پير دو اسب سوار را ميبيند كه بازيچه دختري جوان شده اند. به آنها ميگويد كافيست كه اسبهاي خود را با همديگر عوض كنند و سپس تا سر تپه مسابقه بدهند!
اين مساله را ميتوان براي دو بنگاه اقتصادي نيز در نظر گرفت. فرض كنيد كه دولت بخواهد تنها به يكي از دو بنگاه اقتصادي كمك كند، و قصد دولت اين باشد كه سود دهي دو بنگاه را در شش ماه بررسي كند و به بنگاهي كه كمتر سود دهي دارد كمك مالي كند. اين خواست دولت سبب تمرض و ضرر دهي هر دو بنگاه ميشود
خاتوني پير دو اسب سوار را ميبيند كه بازيچه دختري جوان شده اند. به آنها ميگويد كافيست كه اسبهاي خود را با همديگر عوض كنند و سپس تا سر تپه مسابقه بدهند!
اين مساله را ميتوان براي دو بنگاه اقتصادي نيز در نظر گرفت. فرض كنيد كه دولت بخواهد تنها به يكي از دو بنگاه اقتصادي كمك كند، و قصد دولت اين باشد كه سود دهي دو بنگاه را در شش ماه بررسي كند و به بنگاهي كه كمتر سود دهي دارد كمك مالي كند. اين خواست دولت سبب تمرض و ضرر دهي هر دو بنگاه ميشود
۱ نظر:
خیلی، خیلی، جالب بود! تشکر فراوان!
ارسال یک نظر