فرماندار يك ستاره طلايي در دست دارد كه اين ستاره را به پشت لباس يكي از افراد مي چسباند تا كلانتر محل را مشخص كند. سپس فرماندار اعلام ميكند
در پشت سر يكي از شما ستاره طلايي چسبانده شده است، ولي آن فرد از اين موضوع مطلع نيست
- آيا اين پارادوكس با پارادوكس اعدام شگفت آور معادل است؟
- براي يك مدلسازي منطقي از پارادوكس اينجا كليك كنيد. اين مدلسازي نادرست است! پيدا كنيد در كجا خطا صورت گرفته است؟ براي يك مدلسازي درست مثال 4-3-3 جزوه را ببينيد.
۱۰ نظر:
۲ تا نکته:
اول اینکه اگه بجای اینکه نقیض رو پشت K بذاریم، بذاریمش پشت p تفاوت چندانی میکنه؟(یعنی به جای نمیداند p بگیم میداند p نیست)
دوم اینکه به نظر من این شبیه همون پارادوکس اعداد شگفتآوره، اما با این مدل شما، تکلیف تعجب یکی افراد چی میشه؟ (همون روز چهارشنبه در اعداد شگفتآور) من فکر میکنم این گزاره تعجب جنسش با این گزاره "فی" که شما نوشتین و اثبات کردین در مدل غلطه فرق داره! اما دقیقا چه فرقی، نمیدونم!
سلام، مرسي از نظرت.
1. آره فرق مي كنه. دو جمله زير خيلي با هم فرق مي كنه:
عليرضا نمي داند كه رسول استاد بدي است.
علير ضا مي داند كه رسول استاد بدي نيست.
2. آره اين سوالي كه شما بايد جواب بديد. با مدلساري منطقي (كه به زودي منطق شناختي خواهيم پرداخت) با اثبات به اين پرسش كه آيا اين دو پارادوكي همسان هستند يا نه پاسخ دهيد.
3. من نگفتم غلط. اعلان ناموفق در منطق شناختي نه چيز غلطي و نه چيز بدي (بعدا خواهيم ديد كه اعلان ناموفق يك چيز كاملا طبيعي است)
در مثال اعدام قاضی به متهم قول شکه شدن(هیجان زدگی) داده بود واین کاملا به ذهن متهم وابسته است
قاضی میداند ذهن متهم توانایی تمایز بین روز ها را ندارد(با توجه به استدلالی که کردیم)
پس به جز جمعه در هر روزی می شود اعدام کرد
حتی 5 شنبه
مرسي از علاقه كه نشون مي ديد. اميدوارم بعد از اينكه فصل منطق شناختي رو گذرانديم اين پارادوكس رو با موفقيت مدل كنيد.
نفر 2 تا مونده به آخری با این شرط میگوید که نفر یکی مونده به آخری نمیتواند کلانتر باشد که نشان در پشت خودش نباشد ، از آنجا که هر کس از خودش خبر ندارد بنابراین ما داریم یک استدلال را بر پایه یک مجهول میکنیم.
در نگاه اول مقايسۀ دو سيستم، يكي تك عاملي و ديگري 7 عاملي اشتباه به نظر مي رسد. اما با دقت بيشتر ديده مي شود كه فرآيندي كه در سيستم اعدام شگفت انگيز با حركت در زمان ايجاد مي شود در سيستم كلانتر به صورت مكاني شبيه سازي شده است.
مدل كريپكي دانش عامل در اولين روز با مدل كريپكي دانش اولين نفر در صف، مدل كريپكي دانش عامل در دومين روز با مدل كريپكي دانش دومين نفر در صف و ... ايزومورف مي باشد.
ممنونم حمیده. واقعیت اینه که هدف من از ساخت پارادوکس کلانتر همین بوده که حرکت در زمان را به یک حالت مکانی تبدیل کنم. اما باید یک اثبات فرمال برای ایزومورف بودن دو پارادوکس ارائه بدهید.
طراحي مدل كريپكي دانش گراف هاي دو سيستم و بررسي ايزومورف بودن گراف هاي حاصل يك اثبات فرمال نيست؟
در ضمن ساعت و تاريخ وبلاگ به وقت كجاست؟
از تذكر در مورد ساعت وبلاگ ممنونم. در مورد اثبات هم بايد بگويم كه به زودي در درس به بخش مورد نظر خواهيم رسيد و همه بايد به عنوان تمرين به اين موضوع بپردازند. اثبات خودتون رو در آن زمان مي تواند روي Courseware آپلود كنيد.
شباهت و برابری این پارادوکس و پارادوکس اعدام در لینک پیدیاف که در معرفی پارادوکس اعدام داده بودید خواندم. بسیار جالب بود. متاسفانه من از مدلسازی که کردهاید سر در نمیآورم. شاید یه روزی فرصت یاد گرفتن این مباحث برایم پیش آمد. به هر حال، ممنون برای مطالب جالب.
ارسال یک نظر