فرض کنید که در یک جزیره تنها زندگی می کنید! شما هر کاری که از "توان" خود برآید را در صورت "خواست" انجام می دهید. به زبانی دیگر، هیچ چیزی نیست که شما را از آنچه توانایی انجام آن را دارید منع کند!
مسلما بعضی کارها هستند که نمی توان یک نفره و به تنهایی انجامشان داد (یعنی در مجموعه "توان" شما نیستند). مثلا فرض کنید یک تنه درخت بزرگ هست که شما می خواهید به جایی دیگر منتقلش کنید، اما یک نفره این کار امکان پذیر نیست. این کار در مجموعه "خواست" شما هست، ولی در مجموعه "توان" شما نیست.
حال فرض کنید فردی دیگر را به جزیره آید و شما با او تشکیل یک گروه می دهید. اکنون مجموعه کارهایی که "می توانید" گروهی انجام دهید، مجموعه ای بزرگتر شده است، شما ممکن است دو نفری بتوانید تنه درخت را جا به جا کنید (مجموعه "توان" گروه بزرگتر شده است). اما مجموعه خواستهای هر کدام از شما دیگر به اندازه قبل نیست، و باید به علت وجود ناسازگاری در بعضی از خواستهای از آن صرف نظر کرد. برای مثال، فرض کنید یک قطعه سنگ خاص در جزیره هست که هر کسی به تنهایی می تواند آن را جابجا کند، ولی "خواست" شما بر این است که در سمت چپ جزیره این سنگ قرار گیرد، و "خواست" نفر دیگر این است که این سنگ در سمت راست جزیره قرار گیرد. اگر هر کدام از شما به تنهایی در جزیره زندگی می کردید، مشکلی نبود، ولی حالا باید سر این موضوع کنار بیایید.
با بزرگ شدن یک گروه مجموعه "توانایی ها" (کارهایی که گروه می توانند با هم انجام دهند) بزرگتر می شود، اما مجموعه "خواستهای (سازگار)" کوچکتر می شود!
حال فرض کنید که یک گروه A وجود دارد و من می خواهم تصمیم بگیرم که آیا به گروه بپیوندم یا نه! با پیوستن به گروه، مجموعه توانایی های قابل انجام بزرگتر می شود، ولی خواستها و آزادی های من و اختیار من (به علت برخاستن ناسازگاری آنها با خواستهای دیگر افراد گروه) محدودتر می شود. بگذارید تفاوت آنچه بدست می آورم و آنچه از دست می دهم را "برخورداری اجتماعی" بنامیم.
در صورتی که برخورداری اجتماعی مثبت نباشد من به گروه نمی پیوندم و اگر هم قبلا پیوستم و حال در اثر تغییراتی، برخورداری اجتماعی برای من نامثبت شده است، از گروه جدا می شوم.
همین موضوع برای اقوامی که دور هم جمع می شوند و یک ملت تشکیل می دهند نیز برقرار است. یعنی اگر روزی در یک کشوری، بعضی از اقوام به این نتیجه برسند که برخورداری اجتماعی آنها منفی است، علاقه به جدایی طلبی در آنها پیدا می شود، و برعکس، اگر درمنطقه ای، ملتها و اقوام به این نتیجه برسند که در صورت تشکیل گروه دادن، برخورداری اجتماعی آنها افزایش می یابد، به سمت شکل گیری اتحادیه حرکت می کنند.
اگر در یک کشوری مجموعه ای از قوانین وضع شود که نه برخاسته از جلوگیری از بوجود آمدن ناسازگاری بین خواستهای افراد و اقوام بلکه برخاسته از عرف و آداب و رسومی ناکارآمد باشند، آنگاه برخورداردی اجتماعی کاهش می یابد.
در واقع، اندازه ایده آل یک اتحادیه با توجه به تابع برخورداری اجتماعی تعیین می شود.
فرض کنید که در یک جزیره تنها زندگی می کنید! شما هر کاری که از "توان" خود برآید را در صورت "خواست" انجام می دهید. به زبانی دیگر، هیچ چیزی نیست که شما را از آنچه توانایی انجام آن را دارید منع کند!
مسلما بعضی کارها هستند که نمی توان یک نفره و به تنهایی انجامشان داد (یعنی در مجموعه "توان" شما نیستند). مثلا فرض کنید یک تنه درخت بزرگ هست که شما می خواهید به جایی دیگر منتقلش کنید، اما یک نفره این کار امکان پذیر نیست. این کار در مجموعه "خواست" شما هست، ولی در مجموعه "توان" شما نیست.
حال فرض کنید فردی دیگر را به جزیره آید و شما با او تشکیل یک گروه می دهید. اکنون مجموعه کارهایی که "می توانید" گروهی انجام دهید، مجموعه ای بزرگتر شده است، شما ممکن است دو نفری بتوانید تنه درخت را جا به جا کنید (مجموعه "توان" گروه بزرگتر شده است). اما مجموعه خواستهای هر کدام از شما دیگر به اندازه قبل نیست، و باید به علت وجود ناسازگاری در بعضی از خواستهای از آن صرف نظر کرد. برای مثال، فرض کنید یک قطعه سنگ خاص در جزیره هست که هر کسی به تنهایی می تواند آن را جابجا کند، ولی "خواست" شما بر این است که در سمت چپ جزیره این سنگ قرار گیرد، و "خواست" نفر دیگر این است که این سنگ در سمت راست جزیره قرار گیرد. اگر هر کدام از شما به تنهایی در جزیره زندگی می کردید، مشکلی نبود، ولی حالا باید سر این موضوع کنار بیایید.
با بزرگ شدن یک گروه مجموعه "توانایی ها" (کارهایی که گروه می توانند با هم انجام دهند) بزرگتر می شود، اما مجموعه "خواستهای (سازگار)" کوچکتر می شود!
حال فرض کنید که یک گروه A وجود دارد و من می خواهم تصمیم بگیرم که آیا به گروه بپیوندم یا نه! با پیوستن به گروه، مجموعه توانایی های قابل انجام بزرگتر می شود، ولی خواستها و آزادی های من و اختیار من (به علت برخاستن ناسازگاری آنها با خواستهای دیگر افراد گروه) محدودتر می شود. بگذارید تفاوت آنچه بدست می آورم و آنچه از دست می دهم را "برخورداری اجتماعی" بنامیم.
در صورتی که برخورداری اجتماعی مثبت نباشد من به گروه نمی پیوندم و اگر هم قبلا پیوستم و حال در اثر تغییراتی، برخورداری اجتماعی برای من نامثبت شده است، از گروه جدا می شوم.
همین موضوع برای اقوامی که دور هم جمع می شوند و یک ملت تشکیل می دهند نیز برقرار است. یعنی اگر روزی در یک کشوری، بعضی از اقوام به این نتیجه برسند که برخورداری اجتماعی آنها منفی است، علاقه به جدایی طلبی در آنها پیدا می شود، و برعکس، اگر درمنطقه ای، ملتها و اقوام به این نتیجه برسند که در صورت تشکیل گروه دادن، برخورداری اجتماعی آنها افزایش می یابد، به سمت شکل گیری اتحادیه حرکت می کنند.
اگر در یک کشوری مجموعه ای از قوانین وضع شود که نه برخاسته از جلوگیری از بوجود آمدن ناسازگاری بین خواستهای افراد و اقوام بلکه برخاسته از عرف و آداب و رسومی ناکارآمد باشند، آنگاه برخورداردی اجتماعی کاهش می یابد.
در واقع، اندازه ایده آل یک اتحادیه با توجه به تابع برخورداری اجتماعی تعیین می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر